جدول جو
جدول جو

معنی خبر رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

خبر رفتن(بَ زَ اَ کَ دَ)
اشاعه یافتن خبری در محلی. منتشر شدن خبری، در جایی. پخش گشتن خبردر موضعی. انتشار یافتن خبری در مکانی:
موضعی در همه آفاق ندانم امروز
کز حدیث من و حسن تو خبر می نرود.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر رفتن
تصویر بر رفتن
بالا رفتن، به بالا بر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدر رفتن
تصویر هدر رفتن
از بین رفتن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر گرفتن
تصویر بر گرفتن
گرفتن، برداشتن، برداشتن چیزی از روی زمین، ستردن یا برداشتن چیزی از جایی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ نِ دَ)
کنایه از استفسار احوال کردن باشد. (از آنندراج). پرسیدن ازوقعه یا حالتی. (یادداشت بخط مؤلف) : از حال زندانیان همه وقت خبر گیرد. (مجالس سعدی ص 25).
خبرم نگیرد و چون پی عرض لب گشایم
ز سؤال پیش گوید چو تو بیخبر ندارم.
درویش واله هروی (از آنندراج).
وحشت زدگی بین که بریدند سرم را
جانان نتوانست گرفتن خبرم را.
وحید (از آنندراج).
ز بی دردی بدرد ما نپردازند غمخواران
همی آیینه می گیرد خبرگاه از نفس ما را.
صائب (از آنندراج).
هر که در سایۀ آن سرو روان جا گیرد
می تواند خبر از عالم بالا گیرد.
مخلص (از آنندراج).
صاحب آنندراج گوید: به اصطلاح لوطیان و شوخ طبعان ایران به معنی فعل بد کردن، که عبارت از زنا و لواطت است می آید، لیکن با صله ’از’ رفع این قباحت میشود
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ گِ رِ تَ)
نقل خبر کردن. خبری را بدیگری رسانیدن. خبری بدیگری گفتن، حدیث گفتن. نقل خبر (خبر به اصطلاح اصولیین) کردن. علم حدیث تعلیم دادن. اخبار و احادیث برای مردمان بیان کردن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بالا رفتن. برشدن. صعود کردن. بر دویدن. به بالا بر شدن. بر فراز چیزی برآمدن. ارتقاء. (یادداشت مؤلف) :... تا یک بارکمند بدان کنگره اندر افکندند پس این مرد را گفتند بسم اﷲ اکنون کار تست بر رو و مرد حیله کرد و بر رفت. (ترجمه طبری بلعمی) ... پس مرد دیگر را صدهزار درهم بپذیرفتند تا بر رفت چون بسر کنگره رسید همچنان کردکه آن مرد نخستین کرده بود. (ترجمه طبری بلعمی).
گاه بر رفتن چو مرغ و گاه پیچیدن چو مار
گاه رهواری چو کبک و گاه برجستن چو گوی.
منوچهری.
و پیادگان بدان قوت ببرج بر رفتن گرفتند بکمندها... (تاریخ بیهقی).
اول بمراد عام نادان
بر رفت بمنبر پیمبر.
ناصرخسرو.
ایشان (فیل گوشان) می آمدند و بچنگال زمین می شکافتند و تا نیمۀ دیوار باغ بر می رفتند و با زمین می افتادند. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی). پس بخت نصر بلند جای همچون مناره بکرد و آنجا بر رفت و فرود نگرید. (مجمل التواریخ). چون اجلش نزدیک آمد دو دختر داشت عیال را وصیت کرد که چون من بمیرم این دختران را برگیر و بر کوه بوقبیس بر رو. (تذکرهالاولیاء عطار).
هرکه صبر آورد گردون بر رود
هرکه حلوا خورد واپس تر رود.
مولوی.
پایه پایه بر توان رفتن ببام
هست جبری بودن اینجا طمع خام.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از هدر رفتن
تصویر هدر رفتن
بهدر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
انجام شدن، بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا بغلیان آمدن یا بسر رفتن کار. انجام شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ددر رفتن
تصویر ددر رفتن
بیرون رفتن، خروج زنی بد کار به منظوری نامشروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
بفاصله ای بعید رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر یافتن
تصویر خبر یافتن
آگاهیدن آگاهی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر رسان
تصویر خبر رسان
کاتوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر جستن
تصویر خبر جستن
کسب خبر کردن، جویای خبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطا رفتن
تصویر خطا رفتن
به اشتباه رفتن، به سهو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ددر رفتن
تصویر ددر رفتن
((~. رَ تَ))
بیرون رفتن، خروج زنی بدکار به منظوری نامشروع
فرهنگ فارسی معین
کسب اطلاع کردن، جویا شدن، خبر پرسیدن، سراغ گرفتن
متضاد: خبر یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
Trot
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
Cave
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trotter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
рысь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
traben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
graben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
бігати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
kopać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
小跑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trottare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
truchtać
دیکشنری فارسی به لهستانی